به درد عشق بساز وخموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
سلام انسانهای صیاد ،بله همه ما صیاد هایی هستیم که در زندگی روزمره مان اهدافی را صید میکنیم .وبااو به زندگی ادامه میدهیم که حقیقتا اگر صیدمان نبود دلهامان برای گریه نیز گرفته بود وپی در پی ،بی سرانجام ،ردپای اشکهایمان را میگرفتیم وسرانجام ،بی سرانجامانه به عقب می نگریستیم .
ومن اکنون به عقبها می نگرم ،به عقبهایی که وقتی یادم می آید خدارا شاکر میشوم که اکنون برای او گریه میکنم چون یقین دارم گریه ای که برای او باشد انرژی وآرامشش باز به خودم برمیگرددوآنروز من از کسی آموختم که اگر برای غیر او گریه کنم جز افسردگی وناراحتی نتیجه ای ندارد .هرچه به ظاهر آرامبخش باشد .
آری وقتی به گذشته برمیگردم امواجهای دریای افکارم را حمله ور به سوی خود می یابم ودستهای خالی ام را میبینم که به سمت تو درازند وحال را با چشمانی تار ونیمه باز می نگرم که چون از تبار پنجره های شکسته نالیدن ،خود عالمی دارد .
گفته بودی که ره عشق ره پرخطریست عاشقم من که ره پرخطری میجویم
در رابطه با مطلبم ودرد دلم سخنی رو از جبران خلیل جبران عرض کنم که می فرمایند :تولد دوباره ام زمانی بود که جسمم دل در گروروح نهاد وبه یکدیگر پیوستند .
ومنهم اکنون میگویم باید بار سفر بست باید ازین برهوت مهر وعاطفه رفت باید ازین خشکسالی مهروامید فرار کرد ،باید روزهای نفرت زده را ترک کرد .باید به شهر خیال وآرزو هجرت کرد وباید روزهای سردو زمستانی را به سمت بهار وتازگی کوچاند ،زندگی خالی از محبت ولبخند برای روحهای سرشار از رنج وتنهایی ،برای دلهای ظریف وشیشه ای اصلا خوب نیست ،مرگ آوراست
دعا کنیم در دوروزه دنیا همیشه عاشق بمانیم وشاد .یازهرا
هر معنی پیچیده در حرف نمی گنجد ،یک لحظه به دل درشو ،شاید که تو دریابی